[۱۰/۲، ۰:۱۲] امید حلالی: با اجازه دوستان شعری محضرتان تقدیم می کنم :
*سنگ صبور*
باید هر طور که شده
مخاطب متواری را برگردانیم
تا بنشانمش روی همین صندلی لق روبرو
هی از دلتنگی و پریشانی
از خواب های کماکان معلق و خلسه ها
از این اشیا که موفق به تغییر تقدیر خود شده اند
نه از اصوات مخدوش آن سوی سیم ها
نیز راز احتمالی باغچه
یا .
بگویم برایش
موافقی؟
پس بیا
قول می دهم که دیگر تو را
هرگز به قتل نرسانم !
امید حلالی. جمعه ۱۵ اسفند ۹۵. کاناپه
[۱۰/۲، ۰:۱۳] امید حلالی:
(۲) و یکی دیگر حالا که سفره دلمان باز شد :
آلت قتاله
روسری
یا یک شیشه عطرتیمار ستان سوسیالیستی
شاهد :
همین بی قراری گنجشک ها
معترفم
بر قراری که هرگز از آن باز نیامدم
و در گالری بود یا که گیورنیکا
که در جنگ جهانی جدید
تسلیم محض خنده های تو شدم
بر بوم نقاشی یک بمب عمل نکرده
در پاکت دو بلیت تیاتر برای عصر
پس اینقدر با چشم غره نگاهم نکن
آدولف؛ برادر ناتنی من!
یار محمد برای من یک دانشکده ی ادبیات است :در ستایش یک دوست
امید ,حلالی ,قراری ,یک ,تو ,باز ,امید حلالی ,۱۰ ۲، ,۲، ۰ ,گنجشک هامعترفم بر ,قراری که
درباره این سایت