پلک های اُخرایی»
به سان برگ های چنار
که چنگ بر زمین می زنند
تا بلند تر گردند،
باژگونه می شوم
باژگون
به رنگ اُخراها!
وتنها باد است
که حکایت هایم را
در تمامی کوچه ها
به زیر پاها
شکسته می خواند!
کاش
پلک هایت را از من نمی ربودی؟!
یار محمد برای من یک دانشکده ی ادبیات است :در ستایش یک دوست
شعر ,ناب ,های ,هایت ,نمی ,کاشپلک ,شعر ناب ,کاشپلک هایت ,خواند کاشپلک ,هایت را ,از من
درباره این سایت